همه کارآفرینا میدونن راهاندازی یه کسبوکار جدید چقدر جذابیت داره و حس خیلی خوبی به آدم منتقل میکنه. اما اینم باید بگم که در کنار همه جذابیتاش، سختیها و چالشهای خاص خودش رو هم داره.
از روز اولی که ایده شروع یه کسبوکار جدید تو مغز یه کارآفرین ساخته و پرداخته میشه تا بررسی همه جانبه کسبوکار جدید، پیدا کردن هم تیمی مناسب، شروع و راهاندازی کسبوکار و فکر کردن در مورد اینکه چجوری میشه این ایده رو بزرگ و بزرگترش کرد. حالا اگه این کسبوکار جدید، راهاندازی یه استارتاپ باشه که یکم شرایط متفاوتتر میشه.
راهاندازی یه استارتاپ، شور و شوق خاص خودش رو داره ولی یادمون باشه؛ هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد. مفهوم کلیدی که تو دل یه کسبوکار استارتاپی وجود داره اینه که باید توان مدیریت یه رشد سریع رو تو یه بازه زمانی کم داشت. این یعنی اینکه ایده، تیم، زیرساختها، فرآیندها و بقیه چیزا باید ظرفیت و قابلیت مواجه و برخورد با این رشد سریع رو داشته باشن.
یادمون نره که استارتاپی میتونه تو بازار شدید رقابتیش موفق باشه که:
- اولا و مهمتر از همه نیاز بازارش رو خوب شناسایی کنه
- دوما برای اون نیازهایی که شناسایی کرده راهحل ارزشمند و رقابتی ارائه کنه
- سوما بتونه خیلی سریع رشد کنه و خودشو همه جوره با بازارهای هدفش تطبیق بده
ایدهای که کارآفرین بهش میرسه دقیقا همون راهحلی که بعد از شناسایی نیازمندیهای بازار هدفش بهش رسیده. پس طبیعتا ایده خیلی موضوع مهمیه و در واقع اصلیترین عامل موفقیت یه استارتاپ میتونه باشه. اما خب طبیعتا ایده صرفا یه تفکره و باید این تفکر ساخته و پرداخته بشه. حالا کی قراره این جرقه ذهنی رو بسازه و سر و سامونش بده؟
کاملا درسته یه تیم با انگیزه و توانمند. پس میتونیم عامل دوم موفقیت یه استارتاپ رو اعضای تیمش بدونیم.
تجربه شکست یه استارتاپ
توی این نوشتار نمیخوام به شرایط یه ایده موفق استارتاپی اشاره کنم حتی نمیخوام در مورد اینکه اعضای یه تیم موفق کارآفرین چه صفات و مشخصاتی دارن هم اشاره کنم. در واقع میخوام از یه منظر دیگه به این موضوع مهم نگاه کنم.
میخوام از یه تجربه شکست براتون بگم. تجربهای که واقعیت داره و تو این تجربه کلی حرف ساده اما کلیدی وجود داره. با اجازتون میخوام عین مادربزرگا و پدربزرگا براتون قصه بگم. قصه زندگی استارتاپی که شروعش انقدر خوب و طوفانی بود که هر کسی چه از دور و چه از نزدیک بهش نگاه میکرد، به قول استارتاپیا ترکونده بود.
موضوع برمیگرده به سال 1397 و آشنایی با یه استارتاپ تازه متولد شده با کلی انگیزه و انرژی برای ساختن آینده فوق العادهای که انتظارشو داشتن. یه نیاز فوقالعاده شناسایی شده که بازار خیلی خوبی هم داخل کشور و هم خارج کشور براش وجود داشت. یه تیم فنی متخصص از بهترین و معتبرترین دانشگاههای کشور که شبانه روز و بدون وقفه روی محصولی کار میکردن که قرار بود جوابگوی نیاز شناسایی شده بازار باشه. بچههایی که بغیر از اینکه همدانشگاهی و همتیمی بودن رفیق هم بودن و با تمام وجوشون برای رشد ایده استارتاپیشون تلاش میکردن. در واقع اعتقاد و اعتمادشون به استارتاپشون انقدر زیاد بود که خیلی سریع و راحت تونستن یه سرمایه اولیه جذب کنن و روی محصولشون بیشتر کار کنن. اینم بگم که محصولشون در واقع یه محصول مکمل بود. در واقع میتونست با محصولات بازارهای دیگه ترکیب بشه و از این حیث هم فوق العاده بود.
چرا شد آنچه که نباید میشد؟!
خلاصه بگم؛ ایده و محصول عالی، بازار فوقالعاده بزرگ و مقیاسپذیر، تیم فنی بسیار متخصص، سرمایهگذار همه جوره حمایتگر و دلسوز و جیبشون هم تقریبا پر پول. اما شد آنچه که نباید میشد. بعد از گذشت نزدیک به 9 ماه از جذب سرمایشون چالشهای جدیدی بوجود اومد که عملکردشون رو ذره ذره مختل کرد. متوجه شدم که فرآیندهاشون به درستی اجرا نمیشه و یه چیزایی هست که داره تیشه به ریششون میزنه. طی صحبتی که باهاشون داشتم متوجه شدم که یجورایی دو دستهگی بین کارآفرینا بوجود اومده. انگار که کار هم دیگه رو قبول ندارن و دارن تو کار هم دیگه دخالت میکنن و بدتر از همه اینکه حتی برای خراب کردن همدیگه تمام تلاششون رو هم میکنن.
تو ابتدای درگیریهاشون سرمایهگذار از موضوع بیاطلاع بوده و فکر میکرده همه چی داره خوب پیش میره تا اینکه ایشون هم متوجه موضوع میشن و از اونجایی که سابقه طولانی مدتی تو تاسیس و مدیریت کسبوکارهای مختلف داشتن سعی کردن با برگزاری جلسات مختلف دوستان رو به صلح دعوت کنن تا شرایط بدتر و وخیمتر نشه. ایشون به قدری به دوستان کارآفرین و ایدهشون اعتماد و اعتقاد داشتن که چندین برابر رقمی که تعهد کرده بودن برای سرمایه اولیه بپردازن رو در اختیار دوستان گذاشته بودن. مهمتر از این سرمایهگذاری نقدی، ایشون از اعتبار و دایره ارتباطات خودشون هم برای پیشبرد اهداف استارتاپ خرج کرده بودن.
وجود چالش توی هر کسبوکاری کاملا طبیعیه و میتونه عامل رشد و توسعه کسبوکار باشه. اما اینم اضافه کنم که اگه چالشهای بوجود اومده مدیریت نشن و از کنترل خارج بشن کاملا میتونن شیرازه یه تیم و کسبوکار رو از هم بپاشونن. حالا فارغ از اینکه این کسبوکار چقدر پول داره و درآمد داره و چند ساله داره کار میکنه یا حتی چقدر ایدش خوبه.
بعد از اینکه کلی جلسه برگزار شد و متاسفانه دوستان کارآفرین نخواستن کوتاه بیان و به هم کمک کنن تا شرایط بهبود پیدا کنه، سرمایهگذار هم از ادامه روند فعالیت دلسرد شد و روز به روز پشیمون از اینکه چرا حاضر شده تا اینجای کار با دوستان کارآفرین همکاری داشته باشه و همه جوره حمایتشون کنه. با ادامه این روند و بهتر نشدن اوضاع هر روز چالشهای بیشتری خودنمایی میکرد تا جایی که سرمایهگذار از ادامه حمایت دوستان منصرف شد. جایی که دیگه فروش و درآمدی محقق نمیشد و فقط هزینه بود که هر ماه به بدهی گذشته شرکت اضافه میشد.
تقریبا همه کارمندای شرکت متوجه وجود چالش توی شرکت شده بودن و امیدی به بهبود اوضاع نداشتن و دونه دونه تصمیم گرفتن شرکت رو ترک کنن. تنها چیزی که از شرکت باقی مونده بود سهامدارا و سرمایهگذارا و تیم کارآفرین بودن که همه درگیر یه آشوب و چالش داخلی بودن. چالشی که دوستان کارآفرین بوجود آورده بودن و هیچ جوره هم حاضر نبودن کوتاه بیان و موضوع رو حل کنن و هنوز هم حل نشده.
نقش مدیرعامل برای حل این چالش چی بوده؟
شاید برای شما هم این سوال پیش اومده باشه که پس نقش مدیرعامل برای حل این چالش چی بوده؟
یکی از مهمترین وظایف مدیرعامل توانایی حل مسئله و چالشهای بوجود آمده توی کسبوکاره. اما متاسفانه خود مدیرعامل چالش اصلی بود و یکی از طرفین دعوا. حتی یادم میاد هیئت مدیره تصمیم گرفتن برای یه بازه زمانی کوتاه طرفین چالش رو یجورایی دور از کسبوکار نگه دارن تا شاید موضوع قابل حل بشه اما متاسفانه این راهکار هم به جایی نرسیده بود. متاسفانه مدیرعامل هم نقشهای خودش رو به درستی اجرا نکرده بود و بجای اینکه در نقش یک مدیرعامل به حل چالش بپردازه، خودش چالشهای جدیدی رو بوجود میاورد.
اعضای یه تیم کسبوکار هر کدومشون میبایست نقشها و مسئولیتهای متفاوتی و بر عهده بگیرن. مسئولیتهایی که در راستای توانمندیها و علایقشون باشه و بتونه بخشی از بار کاری توسعهی یه کسبوکار رو قابل مدیریت کنه. خیلی وقتا زمانی که این موضوع رو توی ذهنم مرور میکنم چندتا نکته کلیدی از داستان استارتاپی که براتون تعریف کردم به ذهنم میرسه و حس میکنم اگه این نکات کلیدی مدنظر دوستان کارآفرین باشه شاید بتونه از بوجود اومدن چالشهای مشابه جلوگیری کنه.
درسهایی که از این مدل اتفاقها میگیریم چیه؟
مهمترین نکته اینه که در نقش مدیر کسبوکار مسئولیتپذیر باشیم.
مدیریت کسبوکار فرآیند پیچیدهایه و اصلا کار سادهای نیست. یه تعهد پیچیدست که مهارت و توانمندی خاص خودش رو میطلبه. پس اگه میخوایم این تعهد رو بپذیریم بهتره که همه جوانبشو رو در نظر بگیریم و خودمون رو برای انواع چالشهای مختلفی که پیش میاد آماده کنیم و اگه واقعا احساس کردیم که به هر دلیلی توانایی مدیریت یه کسبوکار رو نداریم تو سریعترین زمان ممکن تصمیم به تغییر رویه جاری بگیریم.
ما باید روحیه نقدپذیری رو در خودمون تقویت کنیم.
توی یه کسبوکار مجموعهای از فرآیندها توسط افراد مختلف تیم با روحیات و صفات شخصیتی متفاوت اداره میشه. طبیعتا تفاوت این سلیقه منجر به ارائه نقدهای مختلف هم خواهد بود. پس بهتره این نکته رو مد نظر داشته باشیم که هم به عنوان کسی که داره نقد میکنه، نقدمون بجا و سازنده باشه و هم به عنوان کسی که بقیه دارن بهش نقد میکنن به نقد دیگران احترام بذاریم و سعی کنیم با گوش دادن موثر و سازنده خطاهای خودمون رو جبران کنیم.
روحیه تغییرپذیری و انطباق با تغییرات رو هم توی استارتاپمون و هم در خودمون تقویت کنیم؛
یکی از مهمترین صفات و مشخصههای یه استارتاپ توانایی پذیرش تغییرات تو سریعترین زمان ممکن هستش. یه استارتاپ به واسطه چالشهایی که رخ میدن نیازمند این هست که بتونه خودش رو خیلی سریع با تغییرات بوجود اومده تطبیق بده. این اتفاق در مورد خودمون هم ممکنه رخ بده و حتما باید این روحیه رو اولا در خودمون و دوما توی استارتاپمون تقویت کنیم. حواسمون باشه که این نکته خیلی مهمه و اگه نتونیم چنین شرایطی رو بوجود بیاریم ممکنه به راحتی شکست بخوریم.
لازمه که به همتیمیهامون اعتماد کنیم و بهشون فرصت تصمیمگیری بدیم.
قبلا هم گفتم اعضای یه تیم کسبوکار هر کدومشون میبایست نقشها و مسئولیتهای متفاوتی و بر عهده بگیرن تا بتونن بار کاری توسعه یه کسبوکار رو بین همه تقسیم کنن. این تقسیم کار و وظایف هم باید مطابق با توانمندیها و علایق هر عضو باشه و هم باید عادلانه باشه. حالا که نقش و مسئولیت همه اعضای تیم مشخص شد و معلوم شد هر کسی قراره چه کاری و انجام بده پس دیگه دخالت تو کار همدیگه نکنیم و به هم اعتماد کنیم تا کار جلو بره. همه آدما خطا میکنن و خطای انسانی جزء جدایی ناپذیر زندگی هر آدمیه. اگه به کسی اعتماد کردیم و بهش مسئولیت دادیم، بهتره بهش فرصت و اختیار تصمیمگیری هم بدیم تا بتونه با خیال راحت و خیلی سریع تصمیم مناسب رو بگیره. این نکته رو هم باید اشاره کنم که خیلی وقتا ممکنه از دیگران مشورت بگیرم و نظر دیگران رو بپرسیم که کار خیلی عالی و درستیه اما به هیچ عنوان نباید تو تصمیمگیری نهایی یه نفر دخالت کنیم.
ما باید نقشها و مسئولیتها رو به درستی تعریف کنیم.
در گام اول تیم مدیریتی یه کسبوکار باید مسئولیتها و شرح وظایف مناسب و موردنیاز رو به درستی شناسایی کنه و در گام دوم از افراد مناسب و در جایگاه مناسب ازشون استفاده کنه. یادمون نره اگه کاری رو به کسی واگذار کردیم حتما از خودش پیگیری کنیم و برای انجام دادن اون کار هم از فرد مناسب استفاده کنیم.
احترام متقابل و عدم ابراز چالشهای بوجود آمده به پرسنل اهمیت دارد.
همه اعضای تیم تو جایگاه خودشون کاملا محترم هستن و به هیچ عنوان نباید چالشهای بوجود اومده پرده احترام بین طرفین رو پاره کنه. هر آدمی دچار خطا میشه و این نکته اجتناب ناپذیره. اگه دقت کنیم احترام متقابل یکی از اصلیترین ارزشهای یک سازمان حرفهای هست. نکته مهم دیگهای که باید بهش اشاره کنم اینه که حتما یادمون باشه اگه بین دو نفر چالشی بوجود اومد خصوصا افراد کلیدی سازمان، این چالش به هیچ عنوان نباید به سایر اعضای تیم منتقل بشه چون بدون شک عامل ایجاد استرس و عدم تمرکز بقیه اعضای تیم هم میشه و این ممکنه فاجعه به بار بیاره.
به هر کسی سهام کارآفرینی ندیم.
انتخاب همبنیانگذار بنظرم نباید خیلی راحت و ساده باشه و مهمتر از این به هر کسی نباید سهام کارآفرینی بدیم. دلیل منطقی وجود نداره که اگه کسی از روز اول با استارتاپمون بود باید حتما جزو کارآفرینا باشه و سهام کارآفرینی بگیره. سهامدار یه استارتاپ بغیر از اینکه سهامداره، بواسطه میزان سهامش صاحب قدرت هم میشه. پس بنظرم بهتره که تو فرآیند انتخاب همبنیانگذار وسواس بیشتری خرج کنیم و به دنبال افراد مناسب باشیم. مهمتر از خصوصیات فنی به خصوصیات شخصیتی اون آدم هم توجه کنیم و متناسب با برخی شاخصها و پارامترها بهش سهم و قدرت بدیم.
ما باید جنبه جذب سرمایه داشته باشیم.
طبیعتا برای رشد و توسعه استارتاپ نیاز به پول و سرمایه داریم. اما قرار نیست وقتی سرمایه جدید جذب کردیم شروع به ریخت و پاش الکی و بدون برنامه کنیم. یه استارتاپ موفق برای ریال ریال پولی که بدست میاره باید برنامه داشته باشه و بدونه میخواد با پولش چیکار کنه. جذب سرمایه باید برای رشد و توسعه استارتاپ هزینه بشه و نباید بابت سرفصلهای هزینهای حاشیهای خرج بشه. این مورد رو هم به اعضای تیم کارآفرین گوشزد کنم که اگه سرمایهگذارتون وضع مالی خیلی خوبی داشت، خواهشا این تفکر و خیال رو که اگه پولمون تموم شد میریم ازش پول بیشتری میگیریم رو از ذهنتون پاک کنید. همه سرمایهگذارا بابت تمامی سرمایهای که به شما میدن از شما رشد و نهایتا بازگشت سرمایشون رو انتظار دارن. این انتظار کاملا حق یه سرمایهگذاره.
من توی این نوشتار سعی کردم چندتا نکته کلیدی که بنظرم میبایست مدنظر کارآفرینای عزیز قرار بگیره رو بهش اشاره کنم. نکاتی که از تجربه ارتباط با یه تیم استارتاپی بدست آورده بودم. امیدوارم در نظر گرفتن این نکات بتونه از بوجود اومدن چالشهای مشابه جلوگیری کنه. اگه نظری یا سوالی دارین خوشحال میشیم با ما درمیون بذارین.
4 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
سلام، مرسی میثم جان که این مطلب ارزشمند رو منتقل کردی، من سایر مطالب سایت رو هم خوندم، بسیار ارزشمند بودند. امیدوام باز هم مطالبی در رابطه با تجربیات خودتون با ما به اشتراک بگذارید.
ممنون از مطلب آموزنده شما آقای سهرابلو
استارتاپ اواسل شکل گیری به توجه همه جانبه احتیاج داره.
منتظر خوندن بیشتر تجربیات شما هستم.
مهمترین دلایل شکست استارتاپ ها چیست؟
مهمترین دلیل شکست استارتاپ ها عبارتند از:
مشکلات مربوط به بازاریابی
تمام شدن پول نقد
بیزینس پلن ناقص
وضعیت نامشخص بازار
اشتباهات در استخدام تیم
رقابت شدید در میان رقبا
مشکلات مربوط به هم بنیانگذاران استارتاپی